یکشنبه 1 میزان 1403 برابر با Sunday, 22 September , 2024

تازه‌ترین‌ها:

محمد محقق، از رهبران جهادی و سیاسی افغانستان، با بیش از چهار دهه مبارزه در عرصه‌های سیاسی و نظامی، در گفتگوی اختصاصی با ایراف به نقد عملکرد خود و بیان بی‌پرده دیدگاه‌هایش درباره جنجالی‌ترین رویدادهای تاریخ معاصر افغانستان پرداخته است. آقای محقق در این گفتگو از جمله زلمی خلیلزاد را منفورترین چهره افغانستان می‌داند، از امرالله صالح به عنوان «شیطان مجسم» یاد می‌کند، اشرف‌غنی را «آدم بدی» توصیف می‌کند و کرزی را «آدم خوبی می‌داند که برخلاف وعده‌هایش موضع می‌گیرد.

متن کامل این گفتگو تقدیم خوانندگان ایراف می‌شود:

آقای محقق ضمن سپاسگزاری از این‌که وقت‌تان را در اختیار ایراف قرار دادید. به عنوان نخستین پرسش، یک عمر مبارزه سیاسی و نظامی‌تان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ اگر به گذشته بازگردید کدام موارد را تکرار می‌کنید، کدام موارد را به گونه‌ای دیگر انجام می‌دهید و کدام موارد را هرگز انجام نمی‌دهید؟

من ۱۳ سال در جهاد افغانستان فعال بودم؛ دورانی که با دست خالی علیه حکومت کمونیستی قیام کردیم. سپس اشغالگران اتحاد شوروی با تمام قوای زمینی و هوایی خود وارد شدند. در این ۱۳ سال ما همیشه در داخل افغانستان ماندیم و هر تغییری که رخ می‌داد، در داخل کشور سفر می‌کردیم. این دوران بسیار پرافتخار بود و هیچ‌گونه پشیمانی در آن نیست؛ زیرا براساس وظیفه دینی، ایمانی و وطنی با اشغالگران مبارزه کردیم. تا زمانی که اتحاد شوروی از افغانستان رفت و حکومت دست‌نشانده آن سقوط کرد و مجاهدین پیروز شدند. این، دوره جهاد بود.

بعد از دوره جهاد، یک دهه دیگر مشکلاتی در داخل افغانستان پیش آمد که دو الی سه سال اول خود مجاهدین نتوانستند بر سر یک حکومت قابل قبول که همه جهت‌ها را راضی بکند به توافق برسند. حزب وحدت اسلامی افغانستان که در راس آن شهید مزاری بودند، خواستار حقوق عادلانه مردم هزاره و شیعه افغانستان بود که مذهب‌شان رسمی باشد و در تصمیم‌گیری‌های اساسی کشور سهیم باشند. در ساختار نظام در شعاع وجودی خود حضور داشته باشند. در بین همه اقوام عدالت رعایت شود؛ اما آن زمان این ادعاهای شهید مزاری برای دولت وقت خوشایند نبود.

متأسفانه پس از پیروزی مجاهدین، جنگ داخلی بین خود مجاهدین شکل گرفت که سه سال به طول انجامید؛ اما بعد از آن، ۷ سال دیگر با طالبان درگیر شدیم. طالبان گروهی بودند که پس از پیروزی جهاد، وارد صحنه شدند. هرچند در ابتدا به مجاهدین کمک می‌کردند؛ اما در پشت پرده، آمریکا، انگلیس، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورها با همکاری پاکستان امکانات اولیه طالبان را فراهم کردند. در آن زمان، بی‌نظیر بوتو؛ صدراعظم پاکستان بود؛ اما نفوذ اصلی در دست سازمان اطلاعاتی ارتش (ISI) و وزیر داخله (کشور) آن نصرالله خان بابر بود. این افراد طالبان را ایجاد کردند و با پول عربستان، تسهیلات آمریکا و انگلیس و حمایت لجستیکی پاکستان، آنها را وارد افغانستان کردند. ابتدا از قندهار و سپس به سمت کابل حرکت کردند.

در آن زمان، رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان، شهید مزاری، در غرب کابل حضور داشت. طالبان همزمان با دولت در حال جنگ بودند و شهید مزاری و یارانش بین دو جبهه گرفتار شدند. امکانات و سلاح‌های‌شان از بین رفت و شهید مزاری به اسارت طالبان درآمد. او را برخلاف تمام معیارهای قضایی و بین‌المللی به شهادت رساندند و محاکمه صحرایی کردند. بعد از آن، ما با طالبان درگیر شدیم. بعد طالبان کابل را تصرف کردند و دولت وقت نیز سقوط کرد. پس از آن، به مدت ۵ سال دیگر ما در کنار دولت استاد ربانی و نیروهای دولتی در برابر طالبان همسنگر شدیم.

۵ سال دیگر نیز با طالبان درگیر شدیم. طالبان جنوب و شمال افغانستان را تصرف کردند. در شمال شرق، استاد ربانی و شهید احمدشاه مسعود مقاومت می‌کردند. ما هم در کوهستان‌های شمال، در ولایت‌های بلخ، سرپل، سمنگان و فاریاب، جبهه‌ای باز کردیم و سه سال در شرایط محاصره به مبارزه ادامه دادیم.

البته دو سال در شمال بودیم و از مزار دفاع می‌کردیم. سال آخر را هم در کوهستان‌ها سپری کردیم تا اینکه در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ برج‌های دوقلوی آمریکا مورد حمله قرار گرفتند و روابط طالبان با آمریکا خراب شد. تا پیش از این، تمامی امکانات آمریکا در اختیار طالبان بود، اما پس از این واقعه روابط برهم خورد و ورق برگشت. این بار آمریکایی‌ها لشکرکشی کردند.

چرا بعضی از اطرافیان شهید مزاری با طالبان اول وارد مذاکره شدند و اعتماد کردند؟ و چرا انشقاق در حزب وحدت اسلامی افغانستان اتفاق افتاد؟

البته انشقاقی که بین حزب وحدت ایجاد شد، به گونه‌ای بود که دولت استاد ربانی در آن زمان همه امکانات را در اختیار داشت؛ اما با شهید مزاری به توافق نرسید. شهید مزاری خواهان حقوق برابر برای شیعیان در افغانستان بود، به این معنا که شیعیان در تصمیم‌گیری‌ها شریک باشند، در وزارتخانه‌های کلیدی حضور داشته باشند و مذهب‌شان به رسمیت شناخته شود. این توافق حاصل نشد و دولت شروع به ایجاد انشقاق در حزب وحدت کرد.

دولت به بخشی از حزب وحدت، سلاح و پول داد و آن‌ها را تشویق کرد تا رهبری حزب را تغییر دهند. ابتدا قصد داشتند این کار را از طریق انتخابات انجام دهند و با تزریق پول بر انتخابات سالانه حزب تاثیر بگذارند؛ اما در انتخابات نتوانستند نفوذ کنند. از مجموع ۷۵ عضو شورای مرکزی، جناح شهید مزاری ۱۵ رای بیشتر از رقیب خود به دست آورد.

دقیقاً به چه کسانی این پول را دادند؟

به مخالفین آقای مزاری پول داده شد. خوب نیست که من نام اشخاص را بیاورم.

مخالفین آقای مزاری در حزب وحدت اسلامی بودند؟

آقای مزاری رهبر حزب وحدت بود. در درون حزب وحدت، برخی مخالفین آقای مزاری بودند که تلاش کردند با همکاری دولت آقای ربانی در دو مرحله، آقای مزاری را تغییر دهند. در اولین مرحله، این تغییر از طریق انتخابات صورت گرفت، اما موفق به کسب پیروزی نشدند.

یعنی انشقاق در حقیقت در زمان شهید مزاری شکل گرفته است؟ 

بله، در انتخابات که پیروز نشدند، به آنها پول و سلاح دادند تا از طریق اقدامات مسلحانه تغییراتی ایجاد کنند و آقای مزاری را برکنار کنند. به عبارت دیگر، به نوعی کودتایی را رقم زدند. این مسئله منجر به درگیری شد. آقای مزاری اسناد مربوط به برنامه آنها را پیدا کرد. در حالی که آنها قصد داشتند در تاریخ معین اقدام کنند، آقای مزاری پیش از آن به اقدام پرداخت و آنها را خلع سلاح کرد. برخی از آنها فرار کرده و به آقای ربانی پناه بردند. به این ترتیب، انشقاقی شکل گرفت و دولت وقت که مخالف حزب وحدت بود، تلاش کرد تا این حزب را از درون متلاشی کند و موفق به انجام این کار شد.

آقای مزاری برای گفتگو با طالبان و ایجاد تفاهم با آنها از سوی دیگر به دلیل شرایط بحرانی‌ که در آن زمان پیش آمده بود، اقدام کرد. از طرف شمال دشت برچی و غرب کابل، نیروهای دولت اسلامی آقای ربانی به حملات ادامه می‌دادند و از پشت سر نیز طالبان با قطع ارتباط، اوضاع را پیچیده کرده بودند. راهی برای ادامه جنگ با طالبان وجود نداشت و تنها راه برای جلوگیری از درگیری بیشتر، تفاهم و توافق با طالبان بود که در آن حزب وحدت و طالبان به توافق رسیدند که به یکدیگر تعرض نکنند.

با این حال، پس از این تفاهم، طالبان به بهانه‌های مختلف اقدام به خلع سلاح حزب وحدت کردند و این موجب شد که توانایی حزب وحدت برای مقابله کاهش یابد و سنگرهای شان از هم بپاشد. آقای مزاری که برای پیوستن به منطقه هزارستان و تجدید سازمان به آنجا می‌رفت، از دیگر مسیرها با مشکل مواجه شد و در حالی که در حال عقب‌نشینی از لوگر بودند، شناسایی شد و همراه با چندین رهبر دیگر حزب، دستگیر شدند. او قصد داشت به صورت چریکی و ناشناس به منطقه هزارستان برود و در آنجا به دلیل تمرکز شیعه‌ها، جبهه‌ای جدید تشکیل دهد.

متأسفانه در مسیر، آقای مزاری و همراهانش شناسایی و دستگیر شدند. در مورد نحوه شهادت آنها دو روایت وجود دارد: برخی می‌گویند که در راه به شهادت رسیدند، در حالی که طالبان ادعا می‌کنند که آنها را به سمت قندهار می‌بردند. طالبان گفتند که دست‌های اعضای شورای مرکزی حزب وحدت را بسته بودند و به احترام آقای مزاری، دست‌های او را باز گذاشته بودند. در مسیر، هلی‌کوپتر مورد حمله قرار گرفت، درگیری رخ داد و چند نفر زخمی شدند. هلی‌کوپتر تعادل خود را از دست داد و سقوط کرد. گروهی از طالبان که شاهد این وضعیت بودند، آقای مزاری و همراهانش را به شهادت رساندند.

این میراث مناقشه‌برانگیز، کارنامه مشترک بسیاری از رهبران سیاسی و جهادی افغانستان است، آیا تصور می‌کنید مسئولیت خود را در تاریخ معاصر افغانستان به درستی ادا کرده‌اید؟

از ۲۳ سالگی وارد صحنه جهاد شدم و ۱۳ سال در جهاد بودم و از آن دوران به هیچ وجه احساس پشیمانی ندارم. ۱۰ سال هم در مقاومت در برابر طالبان بودیم. البته در سه سال اول جنگ‌های داخلی بیشتر در کابل و شمال فعال بودیم. شاید در بخشی از آن دخیل بودیم؛ چون نخست، حقی را می‌خواستیم که به ما ندادند؛ حقی که به خاطر آن جهاد کرده بودیم. چرا دیگران باید حق داشته باشند که در حکومت باشند و ما نداشته باشیم؟ چرا مذهب دیگران رسمی باشد و برای ما نباشد؟ چرا در تصمیم‌گیری‌های اساسی دیگران حضور داشته باشند و ما نباشیم؟ ما ادعای حق می‌کردیم و به خاطر آن حق درگیر شدیم.

ما در ۷ سال بعد از آنکه در مقابل طالبان جنگیدیم، معتقد بودیم که طالبان توسط آمریکایی‌ها آورده شده‌اند. همه همراه‌شان بودند، از لشکر طیبه تا لشکرهایی که امروز هم در افغانستان به عنوان گروه‌های تروریستی فعالیت می‌کنند. ما آنها را تروریست‌های بین‌المللی به سرکردگی آمریکا می‌دانستیم. این راه را درست می‌دانستیم و در نهایت پیروز شدیم. بعد از آن، در دوران ۲۰ ساله دموکراسی، به مبارزه سیاسی پرداختیم.

با فرآیند سیاسی پس از اشغال آمریکا همکاری و همراهی کردید و در مقاطعی نیز به عنوان یک معترض به بی‌عدالتی‌های قومی ظاهر شدید، چرا جمهوریت متلاشی شد و ۲۰ سال کار برای نظام‌سازی یک‌شبه فروپاشید؟

ما در ارتباط با حضور آمریکایی‌ها در افغانستان و دولت موقتی که شکل گرفت، دو مسئله مهم داریم: یکی حضور آمریکا در افغانستان و دیگری شکل‌گیری دولت موقت. این دو را من به عنوان دو پدیده مجزا می‌بینم. شکل‌گیری دولت موقت در افغانستان از طریق اجلاس بن صورت گرفت. درست است که آمریکا نقش محوری داشت، اما تمامی کشورهای جهان نیز در این مسئله دخیل بودند.

در آنجا، مخالف اصلی آمریکا جمهوری اسلامی ایران بود و نمایندگانش نیز حضور داشتند. آن زمان ما در آنجا نبودیم که سازش کنیم؛ ما در کوهستان‌ها در مقابل طالبان می‌جنگیدیم. اجلاس بن که برگزار شد، همه کشورها در آن دخیل بودند، یعنی یک اجماع بین‌المللی شکل گرفت. این‌طور نبود که آمریکا به تنهایی دولتی ساخته باشد.

در هر صورت نیروی نظامی آمریکایی در افغانستان حضور داشتند؟

همه در پایه‌گذاری دولت موقت نقش داشتند.

وقتی آمریکا لشکرکشی کرده به نظر شما چاره‌ دیگری بود؟

در آن زمان ما در کوهستان بودیم و در بن حضور نداشتیم؛ اما در بن نمایندگانی از شیعیان هم حضور داشتند. تمام دنیا، از موافقان و مخالفان، در آنجا شرکت داشتند. بعد از آن، دولت موقت شکل گرفت و آقای کرزی به عنوان رئیس دولت انتخاب شد. من به عنوان یکی از معاونین او منصوب شدم، یکی دیگر از معاونین از قوم پشتون به نام امیرارسلان بود و از هزاره‌ها نیز یک خانم به نام سیما ثمر نماینده بود.

این حکومتی بود که تمام دنیا آن را ساختند، نه فقط آمریکا. ما همه چیز را به گردن آمریکا نمی‌اندازیم؛ اما یک مسئله مهم، حضور ناتو در افغانستان بود. ما از آنها دعوت نکرده بودیم؛ جنگ ما با طالبان بود. آمریکا با همان طالبانی که خودش آنها را ساخته بود و ۱۰ سال به خاطرشان با مردم جنگیده بود، مخالفت کرد. بعد هم چون طالبان به برج‌های دوقلو حمله کرده بودند، آمریکا قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را گرفت و وارد جنگ با افغانستان شد. آنها به حساب خودشان براساس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل آمدند و ادعا نکردند که اشغال کرده‌اند. البته هرچه بود، در واقع اشغال بود، شبیه همان چیزی که در عراق رخ داد.

شما موافق حضور ناتو بودید؟

ما آنها را دعوت نکرده بودیم. وقتی شورای امنیت تصمیم گرفت که به افغانستان بروند و بلافاصله بجنگند، ما چاره‌ای نداشتیم جز اینکه حضورشان را بپذیریم.

به نظر شما موفق عمل کردند؟

آمریکا وقتی به افغانستان آمد، با استفاده از قدرت و ۱۴۰ هزار نیرویی که داشت، همه کارها را در دست گرفت. علاوه بر کنار گذاشتن بسیاری از گروه‌ها در پروسه دولت‌سازی، مجاهدین افغانستان را هم کنار گذاشت. یعنی ما ۲۰ سال با آمریکا در داخل نظام درگیر بودیم.

بعد زمانی که دولت و ارتش شکل گرفت، شما مخالف بودید؟

ما با دولت مخالف نبودیم. ما در انتخابات شرکت می‌کردیم.

آن زمان هم با ناتو و آمریکا مخالف بودید؟ چگونه مبارزه‌ای کردید؟

آنها ما را به عنوان جنگ‌سالار معرفی می‌کردند و می‌گفتند که این‌ها جنگ‌سالار هستند و باید تصفیه شوند. بسیاری هم تصفیه شدند و بسیاری از رهبران جهادی در طول این ۲۰ سال به‌طور مشکوکی ترور شدند. ما نمی‌گوییم سندی وجود دارد که آمریکا این کار را کرده، اما در دوران همین حکومت آمریکایی، تبلیغات علیه مجاهدین به عنوان جنگ‌سالار انجام می‌شد و طالبان هم به‌طور مشکوکی ضربه می‌زد. ما در مقابله با آمریکا، مقابله سیاسی داشتیم.

این مقابله سیاسی چگونه بود؟

آمریکا افراد دیگری را انتخاب کرده بود و آنها را به صحنه می‌آورد. ما با آنها رقابت می‌کردیم، اما همیشه آنها برنده بودند. آمریکا به هر شکلی دخالت می‌کرد. ما هم به نوعی حضور داشتیم، اما قدرت در دست ما نبود.

یعنی مبارزه سیاسی شما نتیجه‌ای نداشت؟

البته نتیجه‌ای هم داشت. وقتی شیعه‌ها حدود ۲۰ درصد از ساختار نظام را به دست آوردند و وزارتخانه‌ها و مقام‌های مهمی مانند معاون رئیس‌ جمهور و صدراعظم را در اختیار داشتند، این حضور شیعیان در ساختار نظام برای ما موفقیت بزرگی بود. در قانون اساسی، مذهب جعفری به عنوان یک مذهب رسمی نام برده شد. هزاره‌ها که صد سال در سکوت و بی‌سرنوشتی بودند، در قانون اساسی به‌عنوان یکی از اقوام صاحب افغانستان شناخته شدند.

از آن زمان سندی وجود ندارد که نشان دهد شما در مقابل آمریکا مبارزات سیاسی می‌کردید و به طور صریح این را اعلام نکردید. این موضوع علت خاصی داشته است؟

همیشه بین ما و دیگران در انتخابات‌ها رقابت‌هایی وجود داشت. ما همیشه با مخالفین صحبت می‌کردیم و درباره بی‌عدالتی‌هایی که انجام شده بود، بحث می‌کردیم.

آلمان ۵ میلیارد دلار به افغانستان کمک می‌کرد برای ساخت راه‌ها در مناطق شیعه‌نشین، اما این بودجه به مناطق هزاره‌نشین اختصاص نیافت. این به خواست آمریکا بود که نمی‌خواست مناطق هزاره‌نشین که شیعه هستند، رشد کنند. این یک پروژه سیاسی بود نه اقتصادی. ما می‌گفتیم که پروژه باید به هزاره‌ها وصل شود، نه به چهار مرکز اصلی افغانستان مانند کابل، مزار، قندهار و هرات. آقای امیرارسلان می‌گفت که باید به نظام سیاسی هرات و ایران وصل شویم، اما ما می‌گفتیم که می‌خواهیم به هرات وصل شویم و نه به ایران. این موضوع باعث جنجال شد و من از کابینه خارج شدم، در حالی که وزیر پلان بودم. بعد از آن با آقای کرزی رقابت کردیم. هرچند که آقای کرزی فرد خوبی بود، اما در آن زمان به عنوان نماینده آمریکا عمل می‌کرد.

فساد و ثروت‌اندوزی و اولویت‌دادن به منافع را از عوامل تضعیف نظام جمهوری و مردم‌سالاری در افغانستان دوره جمهوری می‌دانند. شما با این نظر چقدر موافق هستید؟

سقوط نظام علل مختلفی دارد و مجموعه‌ای از عوامل در این موضوع تأثیرگذار است. مولفه‌هایی مانند انحصار قومی، مذهبی، اقتصادی، فساد اداری و اخلاقی می‌توانند از جمله این عوامل باشند؛ اما مسئله اساسی این بود که آمریکا هرگز نخواست قدرت به مردم افغانستان انتقال پیدا کند. آمریکایی‌ها به جنگ با مردم و قهرمانان رفتند؛ همان‌هایی که افغانستان را از اشغال شوروی نجات داده بودند و ۱۰ سال با تروریسم بین‌المللی مبارزه کرده بودند. آمریکا با این افراد درگیر بود و آنها را جنگ‌سالار نامید.

آمریکا با این افراد ۲۰ سال جنگ سیاسی کرد و هرگز اجازه نداد که قدرت به آنها منتقل شود. مثلاً در انتخابات ۲۰۱۴، ما به عنوان تیم عبدالله و آقای اشرف غنی به عنوان تیم دیگر، در دور اول ۵۵ درصد آرا را به دست آوردیم، اما اجازه ندادند که ما ریاست ‌جمهوری را بگیریم. هر بار با تقلب، درصد آرای عبدالله را به دروغ کاهش دادند تا انتخابات به دور دوم برود. در دور دوم، اشرف غنی با کمتر از ۳۰ درصد آرا پایین‌تر از آقای زلمی رسول بود، اما تقلب شد و غنی را بالا آوردند، زیرا آمریکا می‌خواست او رئیس‌ جمهور شود. در دور دوم، صندوق‌ها به‌طور مشهودی پر شدند و انتخابات به «رای گوسفندی» معروف شد. پیروزی اشرف غنی باعث شد که رأی مردم اعتبار نداشته باشد و مردم از نظام حمایت نکنند، که به نوبه خود باعث شد نظام بی‌پایه و اساس باقی بماند.

فساد در نظام بسیار گسترده بود و محدود به افراد کم‌زور نبود. اشرف غنی ممکن است صدها میلیون دلار در دوران ۷ سال ریاست ‌جمهوری خود اختلاس کرده و در بانک‌ها و در سطح کلان فساد رخ داده است. سرمایه کشور به خارج منتقل می‌شد و حتی در این فسادها خارجی‌ها نیز دخیل بودند؛ به‌ویژه خلیلزاد که در این فسادها نقش داشت. سقوط نظام تنها به یک عامل برنمی‌گشت، بلکه مجموعه‌ای از عوامل مانند عدم اعتبار دادن به رأی مردم، انحصار قومی و مذهبی، فساد مالی، اداری و اخلاقی باعث سقوط آن شد.

آمریکایی‌ها به هر حال از افغانستان به آن شکلی که همه جهان دیدند، خارج شدند. آیا آمریکا به آرمان‌های مردم افغانستان و تعهدات خود در قبال آنان، خیانت کرد؟

بله، خیانت‌هایی صورت گرفت که همه دنیا به آن اذعان دارند، حتی خود آمریکایی‌ها. اکنون مردم افغانستان در وضعیت نامناسبی قرار دارند. گروهی که ۲۰ سال مردم افغانستان با آنها جنگیدند، اکنون به قدرت رسید و حکومت را به آن تروریست‌ها واگذار کردند و خودشان نیز به‌طور حساب‌شده از افغانستان خارج شدند.

آقای خلیلزاد نقش کلیدی در روند رفتن و آمدن آمریکایی‌ها داشت. او پشتون‌تبار و تبعه آمریکا است و همسرش یهودی است، و خود او نیز تغییر مذهب داده و یهودی شده است. به دلیل تبار پشتون خود، او روی ترامپ کار کرد و به او گفت که نمی‌توانی مردم افغانستان را آرام کنی؛ زیرا پشتون‌ها جنگ خواهند کرد. او پیشنهاد داد که اگر روی پشتون‌ها سرمایه‌گذاری کنی و تعهد بدهیم که سیاست‌های منطقه به نفع شما خواهد بود، این‌ها را حمایت خواهیم کرد و حکومت را به آن‌ها منتقل خواهیم کرد. در توافق‌نامه خیانت‌بار دوحه، چیزی در ظاهر و چیزهایی نیز در پس‌زمینه وجود دارد. این توافق‌نامه حکومت را به طالبان واگذار کرد و آمریکا به‌طور حساب‌شده همه چیز را به طالبان داد، بدون اینکه مقاومت مؤثری از سوی آمریکا صورت گیرد.

اما اینکه آیا در محاسبات خود اشتباه کرده‌اند یا نه، بحث دیگری است. در سه سال گذشته، ۲۰ میلیارد دلار به طالبان و حکومتش کمک شده است.

نظر شما در خصوص اشغال افغانستان توسط آمریکایی‌ها چیست؟

توجیه آنها این بود که طالبان برج‌های دوقلو را هدف قرار دادند و اسامه بن لادن را پناه دادند که به حمله به افغانستان منجر شد. آنها همچنین با تصویب شورای امنیت سازمان ملل، که تحت تأثیر آمریکا بود، بهانه‌های قانونی را برای اشغال افغانستان فراهم کردند. بهانه‌سازی کار آسانی است و آنها با استفاده از راه‌های قانونی در ظاهر امر، افغانستان را اشغال کردند و هدف شان کنترل کل منطقه بود.

اندکی قبل از فروپاشی کامل دولت پیشین، شماری از رهبران سیاسی و جهادی در سفری بحث‌برانگیز به پاکستان و پس از سقوط از همانجا به ترکیه رفتند، آیا توطئه‌ای در کار بود تا زمینه برای بازگشت بی‌درد سر طالبان به قدرت فراهم شود یا از سقوط آگاه بودند و عملا از کشور گریخته بودند؟

چنین تحلیل‌هایی ممکن است در چارچوب تئوری‌های توطئه قرار گیرد. من نیز یکی از افرادی بودم که در آن سفرها شرکت کرده بودم. در آن زمان، قدرت در دست اشرف غنی و آمریکایی‌ها بود. مذاکره‌ای به نام مذاکرات بین‌الافغانی در قطر در حال انجام بود و نمایندگان ما نیز در آن حضور داشتند. در آخرین لحظات سقوط، قرار بود یک هیئت به پاکستان برود تا آنها را متقاعد کند که با فشار بر اشرف غنی، دولت گسترده‌ای ایجاد شود. هیئت دیگری نیز باید به قطر می‌رفت، اما اشرف غنی با سفر به قطر موافقت نکرد. در سفر به پاکستان، هدف این بود که از این کشور خواسته شود تا با طالبان گفتگو کند و جنگ را متوقف سازد تا برنامه‌ها به نتیجه برسد.

در پاکستان، با وزیر خارجه، رئیس ارتش و صدراعظم پاکستان دیدار داشتیم. همان روز که ما به پاکستان رفتیم، قدرت در دست اشرف غنی بود و ما از وضعیت دقیق بی‌خبر بودیم. ما قرار بود ساعت ۲ پرواز کنیم، اما تأخیر داشتیم. در آن زمان، اشرف غنی در حال فرار بود و پس از پرواز هیئت‌های دیگر، اجازه پرواز ما هم داده شد. وقتی به پاکستان رسیدیم، متوجه شدیم که افغانستان سقوط کرده است. پس از سقوط، مذاکرات ما دیگر مفهومی نداشت، هرچند که فرم مذاکرات حفظ شد.

چه حسی داشتید وقتی خبر سقوط افغانستان را شنیدید؟

حس از دست دادن وطن و ناراحتی عمیق بود. بعد از آن، در پاکستان با صدراعظم دیدار کردیم و تشریفات معمول برای مذاکره انجام شد؛ اما در دیدار با نظامیان پاکستان گفتند که مذاکره دیگر معنایی ندارد و پیشنهاد دادند که ۶ ماه به‌عنوان مهلت بگذاریم تا طالبان توان خود را تثبیت کنند و سپس مذاکرات دوباره آغاز شود. از آنجا، برخی به ترکیه و برخی به ایران رفتند. در ایران و ترکیه، برخوردهای متفاوتی با رهبران انجام شد، زیرا وقتی ملتی به مهاجرت می‌افتد، عزتی که در دوران قبلی داشته، دیگر ندارد.

شما به ترکیه رفتید؟

اول ترکیه رفتم و بعد به ایران آمدم. من برخی فامیل‌هایم ترکیه و برخی در ایران هستند.

در ترکیه رفتار مناسبی ندیدید؟

ترکیه و ایران رفتار بدی انجام ندادند. معمولاً ترکیه تشریفاتی انجام می‌داد، ولی دیگر اینگونه نبود.

پس از فروپاشی جمهوریت و خروج از کشور، باری اعلام کردید که اکنون زمان استراحت، رفع خستگی و رسیدگی به زندگی شخصی است؛ اظهاراتی که بسیار واکنش‌برانگیز شد. آیا همچنان زندگی شخصی را بر مبارزات سیاسی ترجیح می‌دهید؟

آن صحبت‌ها به درستی منتقل نشده بود. من نگفتم که دوران رسیدگی به زندگی شخصی است. منظورم این بود که ملاقات خانواده و استراحت برای یک یا دو ساعت انجام می‌شود، و باقی وقت برای زندگی و کار. استراحت نیاز است.

من از روزی که آمدم، هرگز در مبارزه سیاسی خود کوتاهی نکردم و تمامی حرف‌های خود را به‌صراحت به دنیا بیان کردم. در مقابل طالبان نیز صریح‌ترین واکنش‌های سیاسی را انجام دادیم. شورای عالی مقاومت افغانستان را تشکیل دادیم که شامل ۱۴ حزب سیاسی است و بزرگان افغانستان در آن حضور دارند. من رئیس کمیته سیاسی و مسئول کارهای سیاسی و ارتباط‌گیری هستم.

در حال حاضر، رئیس دوره‌ای شورای عالی مقاومت افغانستان نیز هستم و در همین لحظات با شما صحبت می‌کنم.

 با تحولات سه سال اخیر آیا هنوز هم پایگاه‌ اجتماعی پیشین را دارید؟ اگر اراده کنید قادر به بسیج مردم بر محور اهداف و مانیفست سیاسی خود هستید؟

نمی‌توان در این مورد ادعایی کرد که به‌راحتی قابل اثبات باشد. این موضوع باید در زمانی که انتخابات برگزار شود و مردم قادر به رأی دادن و سنجش سوابق افراد باشند، مشخص شود. من ۱۴ سال در جهاد، ۱۰ سال در مقاومت و ۲۰ سال در دموکراسی فعالیت کرده‌ام، که مجموعاً بیش از ۴۰ سال می‌شود. در تمام این مدت، مردم من را طرد نکردند و من از حمایت‌های مردم، به‌ویژه از شیعه‌ها و هزاره‌ها که در انتخابات‌ها بیش از ۸۰ تا ۹۰ درصد به تیم من رأی می‌دادند، سپاسگزارم. مردم هیچگاه من را فراموش نکردند.

انتقادهایی از وضعیت شیعیان و هزاره‌ها در افغانستان داشته‌اید و همواره به این شرایط معترض بوده اید هم در دوره جمهوریت و هم در زمان طالبان. محورهای دیدگاه اعتراضی‌تان در این زمینه چیست و چه پیشنهادی برای تامین حقوق تاریخی شیعیان و هزاره‌ها دارید؟

ما به دنبال نظامی انسانی هستیم که در آن حقوق تمام مردم افغانستان، از جمله شیعیان، ازبک‌ها، تاجیک‌ها و سایر اقوام رعایت شود. ما از حقوق پشتون‌هایی که نادیده گرفته می‌شود نیز دفاع کرده‌ایم. این رویکرد، جریان ما را به جریان عدالت‌خواهی تبدیل کرده است. ما طرفدار عدالت اجتماعی هستیم.

هزاره‌ها نیز انسان هستند و باید حقوق شان به درستی رعایت شود. حقوق مذهبی آنها باید تأمین گردد و فرهنگ و مذهب شان رسمی شود. در حال حاضر، طالبان مذهب جعفری را به رسمیت نمی‌شناسد و به تدریج فقه و معارف جعفری را در دانشگاه‌ها ممنوع کرده اند. حتی مراسم عاشورا با محدودیت‌هایی مواجه است و ۱۴ هزار مدرسه به تبلیغ ضد شیعه می‌پردازند.

آنها در مورد امام حسین (ع) می‌گویند که امام حسین را خودشان آوردند، فریب خوردند و کشته شدند، و یزید از این موضوع بی‌خبر بود تا بعداً مطلع شد. به‌عقیده آنها، شیعیان خودشان این جنایت را انجام داده‌اند و به همین دلیل به سر و صورت خود می‌زنند. این‌ها نمونه‌ای از تبلیغات آنهاست. ما طرفدار عدالت هستیم و بر آن تأکید داریم.

شما همیشه از دموکراسی صحبت کرده اید. به نظرتان وقتی برای یک رییس جمهور در دوره جمهوریت در انتخاباتی زیر یک میلیون رای داده می‌شود، این شرایط دموکراتیک بوده است؟

در دوران جمهوری، وضعیت متفاوت بود. در انتخابات پارلمانی، اکثراً افراد از پایگاه اجتماعی خود وارد می‌شدند و دخالت‌ها در حکومت‌داری محدود بود. مگر در موارد خاص که به تقلب متوسل می‌شدند. در انتخابات پارلمانی، روند تا حدی طولانی بود.

اما در برخی موارد خاص، ما ۴ دوره انتخابات ریاست جمهوری داشتیم. در انتخابات ریاست جمهوری اول، ۱۸ نفر کاندیدا شدند. در آن زمان، تقلب در دور اول به این صورت رایج نبود و نفرات اول تا چهارم با توجه به رأی واقعی پیش رفتند. با این حال، روند به گونه‌ای پیش رفت که کرزی به ریاست جمهوری رسید. البته کرزی رأی داشت و نظر مردم این بود که آقای کرزی احترام جامعه جهانی را نیز دارد.

به پشتون‌ها نیز باید حاکمیت داده می‌شد. در دور دوم انتخابات، وضعیت شدیدتر شد، اما به حدی نبود که آقای کرزی پیروز شود. با این حال، کرزی باید رئیس ‌جمهور می‌شد چون آمریکا او را می‌خواست. تا آن زمان، رأی مردم تا حدی مورد توجه بود و هر دو طرف نزدیک به ۵۰ درصد پیش رفتند. در دور سوم انتخابات ریاست ‌جمهوری، ما در تیم دکتر عبدالله برنده شدیم، اما آمریکا این نتیجه را نپذیرفت و آقای جان کری، حکومت را به اشرف غنی داد. ما دوباره اعتراض کردیم و ریاست اجرائیه به ما تعلق گرفت. در دور آخر، با وجود یک میلیون رأی، مشارکت در انتخابات کاهش یافت و هیچ‌کس به جدی بودن انتخابات اعتقاد نداشت.

امروزه، آقای غنی که رئیس‌ جمهور یک کشور اسلامی جهادی شده بود، خود مسلمان نبود و همسرش نیز یهودی بود. او فردی بود با اخلاق و رفتار ناپسند و هیچ‌کس به او رأی نمی‌داد. با این حال، او یک میلیون رأی تقلبی کسب کرد و به خلیلزاد گفت که باید رئیس ‌جمهور شود. این یکی از بخش‌هایی است که نشان‌دهنده تقلب‌های گسترده‌ است که در این روند وجود داشت.

شما نظام پارلمانی را ترجیح می‌دهید یا نظام ریاستی؟

ما به نظام پارلمانی اعتقاد داریم. جناح مخالف انحصار شامل تاجیک‌ها، ازبک‌ها و شیعیان است. بخشی از پشتون‌ها نیز به نظر می‌رسد که نظام پارلمانی را می‌خواهند، اما عمدتاً برادران پشتون ما تمایل به انحصار دارند و می‌خواهند ریاست جمهوری حتماً به یک پشتون اختصاص یابد، چه مسلمان باشد یا غیرمسلمان.

اگر آنها به انحصار تمایل دارند، به این دلیل است که با داشتن ریاست جمهوری یک پشتون، می‌توانند هر کاری که می‌خواهند انجام دهند.

نقش پاکستان، ایران و سایر کشورهای همسایه و منطقه در معادلات دیروز و امروز افغانستان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در گذشته، کشورهای خارجی نقش‌های بسیار عمده‌ای در تحولات افغانستان داشته‌اند. متأسفانه، تحولات در افغانستان از دیرباز تحت تأثیر عوامل خارجی بوده و از درون کشور رقم نخورده است.

گاهی اوقات انگلیس نیز دخالت کرده است. به عنوان مثال، عبدالرحمان جابر که ۶۵ درصد شیعیان را قتل‌ عام کرده است. در کتاب «سراج‌التواریخ» که توسط یک عالم برجسته نوشته شده، ذکر شده است که از ۶۰۰ هزار خانوار هزاره در آن زمان، ۴۰۰ هزار خانوار نابود شدند. این افراد یا کشته شدند یا به سمت شرق ایران مهاجرت کردند و برخی به سمت پاکستان رفتند. کودکان‌شان با قیمت‌های بسیار پایین فروخته شدند. هزاره‌ها ارتباط سیاسی با ایران و روسیه داشتند، اما انگلیس قدرتمند بود و تغییرات را اعمال کرد. در نهایت، دست خارجی در این تغییرات نقش داشت و پادشاهانی که در گذشته به قدرت می‌رسیدند، توسط انگلیس تعیین می‌شدند.

در دوران اتحاد شوروی، روسیه همه‌چیز را مشخص می‌کرد. سپس دولت اسلامی که خود انقلاب کرده بود، در پاکستان شکل گرفت. بعد از آن، آمریکا به تغییرات در ساختار حاکمیت پرداخت و اکنون طالبان را به قدرت آورد. کشورهای منطقه‌ هر کدام نقش خاص خود را دارند.

در کشورهای همسایه، پاکستان نقش اول را دارد و ایران نقش دوم. نفوذ سنی‌ها بیشتر از طریق پاکستان و نفوذ شیعه‌ها کمتر بود. در حکومت‌سازی طالبان، افراد مختلفی نقش داشتند و امروز آمریکایی‌ها نیز نظرات متفاوتی دارند. جمهوری‌خواهان از احتمال حمله به کابل صحبت کرده‌اند و رقابت در دخالت‌ها وجود دارد.

چند نفر را نام می‌برم دیدگاه‌تان را درباره کارنامه و عملکرد سیاسی و امنیتی‌شان در دوران معاصر افغانستان بفرمایید:

عبدالعلی مزاری

او بدون شک یکی از رهبران برجسته در دوران معاصر محسوب می‌شود. مزاری دوران مبارزات سیاسی و فرهنگی خود را از دوران طلبگی و در مدرسه آغاز کرد و در ایران نیز فعال بود. او با مبارزین انقلاب ایران، از جمله شهید رجایی، همکار بود و شاگرد حضرت آقا و آشنا با امام خمینی(ره) بود. به دلیل فعالیت‌هایش، دستگیر و توسط ساواک شکنجه شد. زمانی که جهاد در افغانستان آغاز شد، او به صفوف مجاهدین پیوست و همیشه در کنار آنها بود و مستقیماً وارد نبرد می‌شد. ما به عنوان جوان‌تر از او، او را پیش‌رو و دارای حق تقدم می‌دانیم.

دکتر نجیب‌الله؟

او مراحل متفاوتی را در زندگی خود طی کرده است. در یک دوره، رئیس سازمان اطلاعات حکومتی-کمونیستی بود که خشن‌ترین و خونریزترین دوران محسوب می‌شد و بسیاری از زندانیان سیاسی بدون محاکمه اعدام شدند، دوره‌ای که دکتر نجیب‌الله در آن نقش داشت. بعدها، او به فردی خوش‌خنده و سخنور تبدیل شد که به صورت عوام‌فریبانه سخنرانی می‌کرد و بسیاری از مردم به خاطر این تغییر ظاهر، او را فردی خوب قلمداد کردند، در حالی که چهره قبلی او را فراموش کرده بودند.

احمدشاه مسعود؟

برای بررسی شخصیت احمدشاه مسعود، می‌توان سه دوره مختلف را در نظر گرفت:

دوره اول: چریک مجاهد و افسانه‌ای که در دوران جهاد علیه اشغالگران شوروی و مبارزات اولیه خود شناخته می‌شد. این دوره به خاطر تلاش‌هایش در جهاد و نقش مهم‌اش در مقاومت علیه اشغالگران قابل تحسین است.

دوره دوم: دوره‌ای که در سه سال حکومت در غرب کابل با حزب وحدت درگیر بود. در این دوره، به عنوان یک شیعه، برخی از اقدامات او را تأیید نمی‌کنیم و آن را اشتباه تاریخی می‌دانیم.

دوره سوم: دوران مبارزات او با طالبان که مقاومت خوبی را از خود نشان داد. در این دوره، موفقیت‌ها و تلاش‌های او در مبارزه با طالبان قابل تحسین است.

ملا عمر؟

چهره بسیار سیاهی از نظر ما است. در دوران ایشان بزرگترین فجایع افغانستان رخ داد که زیر نظر او بود. تروریسم بین المللی بر هزاره‌ها و شیعه‌ها مسلط شد و در ظرف سه روز ۱۰ هزار نفر هزاره را به جرم شیعه بودن کشتند.

برهان‌الدین ربانی؟

برهان‌الدین ربانی، همانند احمدشاه مسعود، در دوران جهاد افغانستان نقش مهمی داشته است. او به عنوان عالم دینی و فردی معتدل شناخته می‌شود و دوران جهادش مورد تأیید است. با این حال، حکومت او در کابل که سه سال علیه هزاره‌ها جنگید، به عنوان اشتباه تاریخی تلقی می‌شود.

با وجود احترام به او، این بخش از دوران او را نادرست می‌دانیم. در دوران مبارزه با طالبان نیز او فعالیت‌های مثبتی داشت و به طور کلی، به عنوان شخصیتی که مظلومانه شهید شد و در مقام ریاست شورای عالی صلح بود، ارزیابی می‌شود.

زلمی خلیلزاد؟

منفورترین چهره تاریخ افغانستان است؛ کسی که افغانستان را چندین بار به تباهی کشاند.

حامد کرزی؟

حامد کرزی آدم شریف و خوبی است؛ اما نقصی که دارد این است که برخلاف چیزی که می‌گوید موضع می‌گیرد. برای مثال در انتخابات سوم طرف اشرف غنی را گرفت.

اشرف‌غنی؟

او فرد بدی است و راجع به او هیچ چیزی نمی‌گویم.

امرالله صالح؟

یک شیطان مجسم است.

عبدالکریم خلیلی؟

عبدالکریم خلیلی، مانند هر انسان دیگری، در زندگی خود اشتباهات و موفقیت‌هایی داشته است. دوران جهاد و مقاومت او در برابر طالبان و همچنین ایستادگی‌هایی که در بامیان و مناطق مرکزی انجام داد، از نقاط قوت اوست. در دوران دموکراسی نیز کارهای مثبتی انجام داد. به طور کلی، او انسانی کامل نیست و نواقصی نیز دارد، اما نقش‌های مثبت او در تاریخ معاصر افغانستان قابل توجه است.

راه حل وضعیت کنونی و چشم‌انداز سیاسی آینده افغانستان را چگونه می‌بینید؟

افغانستان در ظرف حکومت طالبان هر چقدر بیشتر بمانند بدتر می‌شود. طالبان به هیچ قانون بین المللی و اسلامی پایبند نیستند. باید تغییر کنند؛ اما این‌که ‌چگونه تغییر کنند راهکارهای مختلفی وجود دارد: یک راهی که آمریکایی ها دنبال می‌کنند و ما را می‌بینند یا زنان جامعه مدنی را می‌بینند تا بتوانند آزادی را به زنان بازگردانند. یک راه هم می‌گویند حمله می‌کنیم. یک راه دیگر، شورای عالی مقاومت است که می‌گوید ما حکومت همه شمول می‌خواهیم که دنیا هم فشار بیاورد و همچنین منطقه که طالبان از این حالت انحصار خارج شوند. اگر طالبان حکومت همه شمول را قبول نکند به ناچار افغانستان به جنگ می رسد. این جنگ پیامدهای مطلوبی نخواهد داشت.

اگر طالبان حکومت فراگیر را قبول نکند، جنگی شکل می گیرد یا خیر؟ به کدام سمت خواهد رفت؟

مردم افغانستان به شدت از حکومت طالبان ناراضی هستند. سیل مهاجرت به سمت ایران نشان‌دهنده عدم اطمینان مردم به آینده خود است. در حالی که برخی ممکن است بگویند مردم در افغانستان آرامش دارند، واقعیت این است که مهاجرین از مناطق مختلف کشور در حال خروج هستند. این نگرانی‌ها به حدی است که جمهوری اسلامی ایران مجبور به دیوارکشی در مرز ۹۰۰ کیلومتری شده است.

غیر از پشتون‌ها، دیگر گروه‌ها از جمله ازبک‌ها نیز نگران هستند، زیرا حضورشان در حکومت طالبان به صورت سمبلیک است و تأثیر چندانی در تصمیم‌گیری‌ها ندارند. تصمیم‌گیری‌های کلیدی در دست چند نفر از طالبان است و این وضعیت موجب نارضایتی و بی‌اعتمادی در میان گروه‌های مختلف می‌شود.

در شرایط کنونی، مردم تاجیک و ازبک به دنبال فرصت‌هایی برای تغییر وضعیت هستند و برخی به سمت داعش گرایش پیدا کرده‌اند. این وضعیت به گونه‌ای است که مردم مجبور اند بین داعش و طالبان انتخاب کنند، زیرا مقاومت به طور مؤثر حمایت نمی‌شود. آمریکا به دلیل حمایت قبلی خود از طالبان، نمی‌خواهد به شکست حکومت طالبان کمک کند و کشورهای منطقه نیز به دلیل روابط با آمریکا در این بازی نقش دارند.

اگر مقاومت ایجاد شود و بتواند حمایت‌های لازم را به دست آورد، ممکن است مردم به سمت آن بیایند؛ اما اگر مجاهدین قبلی اجازه ندهند که مقاومت به میدان بیاید، ممکن است شاهد تقسیم افغانستان بین داعش و طالبان باشیم. در نهایت، شیعه‌ها که نه به طالبان می‌پیوندند و نه به داعش، ممکن است به دلیل عدم حمایت و شرایط دشوار به مرگ تدریجی دچار شوند.

اگر جامعه بین المللی از ترس داعش، طالبان را به رسمیت بشناسد، به نظر شما چه رخ خواهد داد؟

دنیا در یک جهت نمی ایستد، اگر بخشی از دنیا بخواهد طالبان را به رسمیت بشناسد، بخشی دیگر نمی‌شناسد. البته هر کشوری طالبان را به رسمیت بشناسد آنها به سرعت به همان جهت می‌روند. از این رو این جنگ طالب و داعش می‌شود. آمریکایی‌ها هم هنوز از داعش قطع امید نکرده اند. داعش و امثالهم را از یک جایی به جای دیگر فرستادند.

با شکافی که بین مخالفین وجود دارد، کشورهای منطقه باید روی چه گروهی حساب کنند که آنها با طالبان مبارزه می‌کنند؟

اینکه می‌گویند بین مخالفین شکاف وجود دارد دروغ است. تمام بزرگان اقغانستان در شورای عالی مقاومت ملی افغانستان هستند. سر طالب اختلافی وجود‌ ندارد. گروه های محدودی هم اگر در این شورا نیستند با اینکه حکومت بدیل ایجاد شود همنظر هستند؛ اما اینکه در بوق و کرنا می‌کنند که اینها وحدت ندارند، آمریکا این اقدامات را می‌کند. این دروغی است که آمریکا ساخت و کشورهای منطقه هم همراهی می‌کنند.

اگر شما برگردید و با طالبان کار کنید، فکر می‌کنید به طالبان مشروعیت داده اید؟

برگشت من به افغانستان به عنوان یک توجیه‌گر طالبان، مشکلی را حل نمی‌کند. شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان طرحی دارد که من رئیس کمیته سیاسی آن هستم. این طرح شامل تمام جزئیات حکومت آینده، از جمله نوع حکومت، نظام پارلمانی، و چگونگی تنظیم قانون اساسی است و به طالبان و جامعه جهانی ارائه شده است.

ما آماده‌ایم در مورد این طرح مذاکره کنیم اگر طالبان به مذاکره تمایل داشته باشد. با وجود دشمنی‌های موجود، باید به خاطر سرزمین مشترک به مذاکره پرداخت. طالبان اما حاضر به مذاکره نیست؛ زیرا معتقد است که قدرت را به زور و با کمک آمریکا به دست آورده و بر این اساس، مشارکت را نمی‌پذیرد.

فکر می‌کنید طالبان ماندگار است؟

باورم این است که طالبان ماندگار نیست. تغییر می‌کند؛ ولی سرانجام حکومت طالبان از ۵ سال عبور نمی‌کند.

به مرور زمان طالبان به سمت مذاکره با شما می‌رود؟

اینها اهل مذاکره نیستند. اینها ساختار فکری‌شان براساس مذاکره نیست؛ مگر اینکه فشار بیاید. مثلاً مقاومت‌ها شکل بگیرند، گروه‌های دیگر، جغرافیایی را در دست داشته باشند و اینها مجبور به مذاکره شوند؛ اما در شرایط فعلی نظر من این نیست.

شما رسانه‌ای داشتید به نام «راه فردا» و اموالی در کابل سرانجام آن‌ها چه شد؟

اموال شخصی من شامل چندین زمین است که فعلاً به تصرف طالبان درآمده‌ است. رسانه‌ای که دارم به دلیل مالیات‌ سنگین طالبان و مشکلات فنی که باعث تعطیلی‌های ۲ الی ۳ روزه شده، لنگان لنگان ادامه می‌دهد و هنوز هم فعال است.

لینک کوتاه: https://irafnews.com/?p=35845

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *