این یادداشت بنا به اقتضای شخصیت کاری و موقعیت اجتماعی خود به عنوان یک وکیل در آلمان که تجارب مشابهی در سایر کشورهای اروپایی را نیز دارد و یکی از جمله ردههای کاری اینجانب موضوع خشونت و ستیزهای اجتماعی در اشکال متنوع بوده است، نگاشته میشود.
ماهها پیش در یک گفتگوی رسانهای به موضوع اثرات نامطلوب رفتارها و هنجارهای جامعۀ مهاجران افغان در آلمان ورود نمودم. آنجا به تفصیل شرح دادم که چه عواقب و اثراتی ناشی از استمرار مهاجرت از افغانستان به خارج متوجه کرامت انسانی و منزلت اجتماعی مردم افغانستان در داخل آن کشور و میان جامعه مهاجران خواهد شد. اگرچه یکپارچگی سرزمینی که با تشکیل دولت طالبان شکل گرفت، اما این نتوانست به یکپارچگی اجتماعی و تقویت بنیانهای جامعه چندقومی، چندزبانی و چند مذهبی افغانستان منتج شود.
سیاستهای کنونی در نفی و تضاد با اقوام و اقلیتها، زبانها و فرهنگها، مظاهر و اندیشهها چنان ناسازگار است که بیش از هر نقطه از جغرافیای جهانی، امروز تداوم این سیاست میتواند به گسترش خشونت در اروپایی که سالهاست پذیرای مهاجران افغان شده است، منتهی گردد.
از نظر من که با پرونده های بسیاری از افغانهای مهاجر به آلمان روبرو بودم ریشۀ رفتارهای ستیزجویانۀ این جمعیتها بیش از آنکه متأثر از برخورد تبعیضآمیز غیرقابل انکار جوامع پذیرنده باشد، ریشه در تجارب زیستی آنها در خاک خود افغانستان دارد. خشونتهای بارزی که در جدال و جنگ و گریز طالبان طی سالهای جمهوری از سوی طرفین داخلی منازعه به کار برده شد، همراه با رفتار غیرمسئولانه، سرکوبگرانه و غیرقابل دفاعی که نیروهای ائتلاف در برابر مخالفان خود از جمله طالبان به کار بستند، تنها گوشهای از واقعیت شناختی و ادراکی در رفتار یک مهاجر افغانستانی حاضر در اروپا میباشد.
بخش عمدۀ اثرپذیری این جمعیت پراکنده در سرتاسر کشورهای جهان که اندکاندک کمیّت آنها به 15 میلیون نفر نزدیک میشود و چه بسا در آینده بتواند با جمعیت درون خاک افغانستان برابری کند، ریشه در فضای اجتماعی افغانستان طی نیم قرن اخیر دارد. کشوری سراسر پرمخاطره برای زیست، تحت اشغال، همراه با بیثباتی، متأثر از ناپایداری نظامات سیاسی و سوار بر کشتی تلاطمات سیاسی و اجتماعی پیاپی مانند کودتاها، انقلابات و اشغال.
حکومت طالبان بر افغانستان با این پیشینه در سه سال گذشته نتوانست از موج مهاجرت به خارج بکاهد. آنگونه که برخی آمارهای غیررسمی حکایت دارند نزدیک به 700 هزار افغان پس از روی به کار آمدن طالبان از کشور خود به پاکستان متواری شدند. جمعیت پناهجویان و آوارگان و یا مهاجران به ایران در یک برآورد شخصی میان دو تا سه میلیون نفر را برای همین دورۀ سهساله شامل میشود. نگرانی از عدم امکان زیست در یک جامعۀ باثبات پس از سقوط کابل در مرداد 1400، زمینۀ خروج آنها را از کشور خود فراهم آورده است.
در این شرایط دولت برآمدۀ طالبان با بزرگترین چالش جهانی یعنی عدم شناسایی روبرو است، شرایطی که در دوران امارت ملا عمر هم وجود نداشت. بیاعتمادی مطلق به حکومت فعلی که نشان از مسئولیتگریزی در برابر واقعیتهای اجتماعی دارد، از نگاه من در ذهن اروپاییها پایان نخواهد یافت.
یک اروپایی نمیتواند بپذیرد که کشوری نتوانسته مردمان خود را تحت حمایت و صیانت قرار دهد و موجبات مهاجرت آنها را با سیاستهایی چون منع تحصیل دختران رقم زده و در برابر این اثرات ناگوار بر صلح و ثبات جهانی، خواهان تصرف یک کرسی برابر به عنوان دولتی در کنار سایرین شده است.
مسئولیتناپذیری حکومت فعلی در تمام سه سال گذشته که عوارض ناخوشایندی چون داعش، یا فقر، موارد مخدر و تروریسم را منکر شده، این اجازه را نمیدهد که کشورهای اروپایی برای ایجاد سطحی برابر از روابط به نقش این کشور و حکومت آن تمایل نشان دهند.
بلاتکلیفی جمعیت مهاجر و پراکنده در اروپا و اثرپذیری آنها از القائات رسانهای علیه یا به نفع طالبان، موجی از برخوردهای احساسی که عموماً با رفتاری هیجانی و خشونتآمیز انعکاس پیدا میکند را رقم زده است.
امتیازطلبی کاسبکارانۀ مسئولان حکومت کنونی که بازگشت مهاجران اخراجشده را منوط به شناسایی دولت طالبان نمودهاند هم نشان از همین رویکرد رفتاری اتباع افغانستانی در اروپاست: یک روحیۀ طلبکارانه و امتیازجویانه که نمیتواند اطمینانبخش برای ورود به سطح مناسباتی رسمی و بینالمللی باشد.
مشکل اساسی امروز طالبان، شناسایی است و مشکل اساسی جوامع اروپایی عدم شناخت الگوی زیست مردمی است که نمایندگی افغانستان وارد اروپا شدهاند. افغانستانی که در روابط بینالملل مسئولانه به تکالیف خود عمل نمیکند، در نگاه شهروند اروپایی الگوی رفتاری یکایک اروپائیان افغانتبار میگردد. لذا امکان تماسهای اجتماعی و تبادلات افزونتر از ناحیۀ جامعۀ پذیرنده بهویژه در آلمان که فرهنگی متمایز از سایر اتحادیۀ اروپایی دارد، مقدور نیست.
رفتار افکار عمومی جامعۀ آلمان به حضور یک مقام وزارت بهداشت و درمان طالبان که در نشستی پیرامون دارو و غذا به هلند دعوت شده بود و سپس با عزیمت به آلمان در جمع بخشی از افغانستانیهای شمال غرب آلمان سخنرانی نمود، مثال بارز و آشکاری از نوع نگاه مقامات و مسئولان امر نسبت به طالبان است.
از نگاه من موج اخیر تحرکات خشونتآمیز و رفتارهای غیرقابل توجیه افغانهای مقیم اروپا اثر مهمی را بر تنظیم سیاست کشورهای اروپایی نسبت به نحوۀ تعامل با طالبان خواهد نهاد. در این خصوص پیشنهاد آن دارم تا یکی دو محقق جامعهشناس از مردم افغانستانی مقیم اروپا به تحقیق در این زمینه مبادرت ورزند و پیش از آنکه سیاستهای دولتهای اروپایی جهت تقابل بیشتر را با افغانستان پیش گیرند، برای تسکین وضعیت فعلی پیشنهاداتی را ارائه نمایند.
خطر افغانستان برای آیندۀ اروپا به مراتب بیش از بحران اوکراین است. اثرپذیری اروپا از افغانستان به دلیل تروریسم، مواد مخدر از یک سو، ناهنجاریهای اجتماعی و مهاجرتهای غیرقانونی از جهتی دیگر قابل محاسبه نیست.
در فرهنگ و ادبیات مردم آلمان که به جزئیات با دقت غریبی توجه دارند؛ غیرقابل محاسبه بودن یک جامعه و یک حاکمیت به معنای دوریگزینی در بهترین حالت و تقابل در سختترین شرایط است.
با این نگاه به نظر میرسد که به زودی جریانهای متمایل به راست و حتی چپ افراطی اروپا به جهت ارزشهای خود، دولتهای اروپایی را در مسیر تقابل بیشتر با سیاستهای کنونی در افغانستان تحت کنترل طالبان هدایت نمایند.
پیشنهاد می شود: وزارت خارجه طالبان به اظهارات نخست وزیر آلمان واکنش نشان داد