به گزارش ایراف؛ داوود عرفان که فارغالتحصیل دکترای علوم سیاسی و استاد دانشگاه هریوای افغانستان بوده است و همچنین نویسنده و پژوهشگر مسائل اجتماعی-سیاسی افغانستان میباشد در گفتگوی اختصاصی با ایراف، به واکاوی و بررسی علل، زمینهها و پیامدهای اعتراضات اخیر بدخشان پرداخته است.
عرفان زمینههای قومی-فرهنگی و اقتصادی-سیاسی را علل شکلگیری اعتراضات در بدخشان میداند. او زمینه قومی اعتراضات بدخشان را به یک پیشزمینه تاریخی همچون شکلگیری اندیشههای “ستم ملی” و “فدارلیسم” در این ولایت پیوند میزند: «طبیعتاً زمینه قومی است به این معنی که در بدخشان گروه قومی تاجیک و ازبک حضور دارند و این زمینه قومی، کمی هم یک بگراند تاریخی دارد که از برای مثال یکسری تفکراتی مثل ستم ملی در افغانستان نیز زمینه فکریاش از بدخشان شروع شده است و به دنبال آن موضوع فدرالیسم هم بیشتر در بدخشان، جایگاه داشته است.»
عرفان وجود زمینههای فکری اعتراض در بدخشان را مرتبط به سیر جامعهشناسیتاریخی در مناسبات قدرت و سیاست افغانستان تحلیل میکند که به تفکر و تصور «دیگری پنداشته شدن اقوام غیر پشتون توسط پشتونها» را در آنها به وجود آورده است: «این زمینه فکری برآمده از یک زمینه اجتماعی-قومی است که تصور میکند در مناسبات قدرت در افغانستان همیشه در محرومیت قرار داشتهاند و ساختار متمرکز در طول تاریخ افغانستان به گونهای چیده شده که بدخشان و همچنین اقوامی همچون تاجیک، ازبک، هزاره و در مجموع دیگرانِ غیر پشتونها در حاشیه رانده شدهاند.»
این صاحبنظر مسائل سیاسی-اجتماعی افغانستان، زمینه اقتصادی را نیز در تحولات اخیر بدخشان دخیل میداند: «بدخشان یک سرزمین کوهستانی و دور افتاده است و متاسفانه با وجود معادن سرشار، مردم آنجا در فقر گستردهای زندگی میکنند به همین خاطر یکی از زمینههای جامعهشناختی تحولات بدخشان که میتوان روی آن بحث کرد وجود زمینههای اقتصادی آن است.»
عرفان درباره زمینه اقتصادی تحولات بدخشان بر این نظر است که مردم بدخشان به خاطر زمینه اقتصادی و کسب امرار معاش در طول بیست سال گذشته نیز بیشترین حضور را در بدنه ارتش افغانستان را داشتند و همچنین با توجه به میزان بالای زاد و وَلد در بدخشان، بسیاری از خانوادهها برای کاهش مصارف خانواده، فرزندانشان را به مدارس دینی پاکستان میفرستادند که این زمینه اقتصادی خود زمینه ایدئولوژی و در نهایت تقابل سلفیت و حنفیت را نیز به وجود میآورد: «بسیاری از خانوادهها هم برای اینکه فرزندان زیادی در آنجا متولد میشوند، بخشی از این فرزندان را به مدارس دینی در پاکستان میفرستند که کمی از مصارف خانواده کاسته شود، خب طبیعتاً بدخشان به پاکستان نزدیک هم هست، به این دلیل هم نیروهای زیادی از بدخشان در مدارس دینی پاکستان هم آموزش دیدند. همین فرزندان بدخشانی با زمینه اقتصادی و فقر برای تحصیل به پاکستان میروند به سربازان بیچون و چرای مدارس پاکستانی تبدیل میشوند و ما میدانیم که نتیجه تولیدات مدارس پاکستان، سلفیت و تندروی دینی-مذهبی است که زمینههای ایدئولوژی تحولات را به وجود میآورد که ایدئولوژی سلفیگری در مقابل مذهب مردمی حنفی قرار میگیرد.»
این استاد رشته علوم سیاسی با توصیف بدخشان به «سیاسیترین ولایت افغانستان» درباره زمینههای سیاسی تحولات بدخشان افزود: «بدخشان از لحاظ سیاسی یکی از سیاسیترین ولایتهای افغانستان بوده و هست. جمعیت اسلامی در طول دورههای تاریخ معاصر در بدخشان پایگاه داشته و برهانالدین ربانی-رهبر پیشین این حزب- از همین ولایت بوده است و همانطور که عرض شد در طول تاریخ یک زمینه فکری قوی هم در بدخشان وجود داشته که مباحث ستمملی و فدرالیسم نیز از بدخشان مطرح شده است.»
عرفان در ادامه به نقش ژئوپولتیک بدخشان در تحولات اخیر و همچنین تحولات جاری افغانستان نیز پرداخت، از نظر او ژئوپولتیک خاص بدخشان منجر به حضور نیروهای نیابتی سایر قدرتها و بازیگران در این ولایت شده است که به دنبال ایجاد تنش و آشوب در سایر مناطق همجوار هستند: «پامیر که به بام بلند دنیا هم مشهور است در بدخشان قرار دارد. بدخشان میان آسیای مرکزی، پاکستان و چین قرار دارد و یک کُنج بسیار بسیار مهم برای بازیهای منطقهای است که از یک طرف پاکستان میتواند نیروهای نیابتی خود را در آنجا حمایت بکند و از طرف دیگر بدخشان میتواند بستری برای ایجاد آشوب در آسیای مرکزی به خصوص در تاجیکستان شود و از طرف دیگر از بدخشان میتوان به سینکیانگ نفوذ کرد و در آنجا هم آشوب ایجاد کرد.»
پیشنهاد می شود: زندگی در واخان بدخشان افغانستان