تاریخ درگیری های مسلحانه مدرن در افغانستان به آوریل 1978 بر می گردد. در آوریل 1978 (هفتم اردیبهشت 1357) افغانستان شاهد یکی از جدی ترین حوادث سیاسی خود بود که نقطه عطفی شد برای دهه ها تباهی، ناامنی و جنگ در این کشور.
به گزارش ایراف؛ کودتای نیروهای حزب دموکراتیک خلق منجر به فروپاشی و سقوط نخستین تجربه نظام جمهوری بود. این حادثه نخستین کودتا در برابر نخستین تجربه نظام جمهوریت بود که به باور بسیاری از تحلیلگران آغازگر حوادث تلخی در تاریخ افغانستان شد که برای دهه ها ثبات سیاسی و امنیت را از جغرافیای این کشور سلب کرده بود. کودتای هفتم ثور/اردیبهشت درحالی منجر به سقوط دولت داوود خان شد که خود پنج سال پیش به نیز وسیله کودتا و با حمایت مستقیم نیروهای حزب دموکراتیک خلق، ظاهرشاه را از قدرت خلع و بر نظام سلطنتی در افغانستان نقطه پایان گذاشت.
او در آن زمان پس از به دست گرفتن قدرت وعده ایجاد حکومتی دموکراتیک را داد اما آنچه مشخصه دولت داوود بود، یک برنامه اصلاحات ارضی خشن و سرکوب فزاینده به ویژه جناح حزب خلق دموکراتیک بود. داوود دولت تک نفره ای را بنیان گذاشته بود که این اقدامات او پس از پنج سال، زمینه مرگ سیاسی او و خاندانش را رقم زد. در همین رابطه، الکساندر پوزانوف، سفیر شوروی در افغانستان در نامه ای که یک ماه پس از کودتا نوشته شده در مورد علت وقوع کودتای هفتم ثور می گوید. او افزایش تنش بین دولت بورژوایی داوود و شورشیان طرفدار کمونیست که فضای متشنج فزاینده ای را در افغانستان ایجاد کرده بودند را عامل سقوط دولت داوود می داند. به گفته او محبوبیت داوود در میان شهروندان ثروتمند و دوستی فزاینده با کشورهای اسلامی و حتی حمایت او از امپریالیسم امریکایی باعث تشدید ناگهانی تضادها بین رژیم داوود و حامیان طبقاتی آن و منافع اساسی توده های کارگر شد. شکاف فزاینده ای که سقوط داوود را تسریع کرد.
اما نقطه آغاز کودتای هفت ثور را می توان به کشته شدن میراکبر خیبر از اعضای حزب دموکراتیک خلق نسبت داد. او که از ولایت لوگر در شمال کابل بود، در زندان و پس از آشنایی با ببرک کارمل با اندیشه های چپ آشنا و به آن متعهد شد. اما در روز 17 آوریل 1878 در کابل به طرز مشکوکی به قتل رسید و هرچند در مورد علت قتل او اظهارنظرهای مختلفی وجود داشت اما حزب دموکراتیک این قتل را دستمایه مخالفت با دولت و کشورهای غربی به ویژه آمریکا دانست. به طوری که در بیانیه ای که حزب دموکراتیک خلق به مناسبات مرگ او در مراسم خاکسپاری او منتشر کرد، دولت آمریکا را مسئول قتل خیبر دانستند. با این حال نظری دیگر می گوید که کشته شدن میر اکبر خیبر به دستور حفیظ الله امین صورت گرفته تا طرح کودتا علیه داوود خان را به جلو بیاندازد.
به طوری که نورمحمد تره کی در بیانیه ای در این مورد در دوره زمامداری خود، اعلام کرد که درحالی که قرار بود این کودتا در مرداد(اسد) اتفاق بیافتد اما چون این ایده وجود داشت که ممکن است رهبران حزب تا این تاریخ به زندان بیافتند، قرار بر آن شد که کودتا زودتر اجرایی شود. از طرف دیگر، حفیظ الله امین جاسوسی در اداره اطلاعاتی ارتش داشته که حامل انتقال اخبار دولت به او بوده است اما این احتمال وجود داشته در صورت جا به جایی او در دولت امکان اطلاع یافتن از اهداف دولت از بین برود، درنتیجه تصمیم گرفته شده که کودتا به جلو بیافتد.
از طرف دیگر، در همین زمان و با مرگ خیبر و واکنش گسترده حزب خلق و طرفداران آن دولت اقدام به دستگیری رهبران حزب دموکراتیک کرد تا جلو عملیات هایی علیه خود را بگیرد و در همین رابطه هفت نفر را بازداشت کرد. با این حال این دستگیری ها مانعی در به تعویق افتادن کودتا نشد و کابل در سحرگاه هفتم اردیبهشت شاهد ورود تانک ها و زره هایی با شهر و حرکت به سمت ارگ ریاست جمهور شد. براساس اسناد اولین اقدام با حمله به ساختمان وزارت دفاع رخ داد که منجر به قطع ارتباط بین ارگ، ارتش و مراکز فرماندهی شد. با این حال مقاومت ارگ تا ساعت هفت شب پنجشنبه هفتم اردیبهشت 1357 وجود داشت اما علی رغم مقاومت داوود او و 18 نفر از اعضای خانواده اش کشته شد و نخستین نظام جمهوری در افغانستان سقوط کرد. در پی این سقوط رادیو تلویزیون ملی افغانستان پایان حاکمیت خاندان نادرخان را اعلام کرد که منجر به ایجاد دولتی با ایدئولوژی مارکسیستی به رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان و آغاز ورود نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان شد که به مدت یک دهه افغانستان را اشغال کردند و در نهایت با پیروزی مجاهدین افغان در هشتم اردیبهشت 1371 افغانستان را ترک کردند و پایه های نظامی کمونیستی در افغانستان برچیده شد. اما کمونیست ها این اقدام را یک انقلاب اعلام کردند: « انقلاب بزرگ آوریل» مانند انقلاب اکتبر روسیه.
انقلاب هشت ثور نقطه پایان نظام کمونیستی در افغانستان
چند روز پس از کودتا حزب دموکراتیک خلق، شورای انقلابی 30 نفره خود را تشکیل و به تقسیم قدرت بین اعضای خود پرداختند و شورا در اولین نشست خود تره کی را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد. اما بعدتر دفتر سیاسی جایگزین شورای انقلابی شد اما با موازات قدرت یابی حزب خلق اختلافات شدید درون حزبی بالا گرفت و حذف رقبا در دستور کار جدید دولت تازه افغانستان به رهبری نور محمد تره کی و با همکاری حفیظ الله امین قرار گرفت. به موازات این حذف شدن های درون حزبی که منجر به کنار رفتن رقبای پرچمی دولت شد تره کی و امین در سال 1978 برای امضای معاهده دوستی و همکاری و درخواست های نظامی به شوروی رفتند. سفری که بزرگ ترین نتیجه آن ارسال نیروهای ارتش شوروی به افغانستان در سال 1979 شد. اقدامی که فصل تازه ای از مقاومت را برای افغانستان با ظهور بازیگران جدیدی به نام «مجاهدین» که هدف آنها نجات کشوری اسلامی از چنگال کشوری کافر و متجاوز بود، رقم زد. به عبارت دیگر، کودتای حزب دموکراتیک خلق بستر مناسبی برای تجاوز ارتش شوروی در 8 دی ماه 1357 به افغانستان شد. که این تجاوز خود آغاز گر جریانی از مقاومت توسط گروه های مختلف با نام مجاهدین همانطور که آمد، شد که در احزاب مختلف سنی و شیعه خود را نشان دادند. چنانچه که جرقه نخستین این مقاومت علیه شوروی و حکومت دست نشانده آن در افغانستان با قیام 24 حوت مردم هرات آغاز شد.
درواقع، باید گفت که کودتای ثور از همان ابتدا خوب پیش نرفت. کمونیست هایی که قدرت را به دست گرفته بودند(چه پرچمی ها و چه خلقی ها) از حمایت های مردمی لازم برخوردار نبودند. به ویژه این امر در خارج از کابل و حتی شهرهای اصلی مشهود بود. همچنین، بسیاری از بخش های ارتش و پلیس نیز مخالف کودتا بودند. این درحالی بود که به واسطه اقدامات حکومت تازه تاسیس شده کمونیستی و اصلاحات آنها، نارضایتی افزایش یافت و طبقه سنتی به ویژه روحانیون مقاومت خود را آغاز کردند. به طوری که شورش از کوه ها و سرحدات که همیشه کنترل حکومت بر آن ها ضعیف بوده شروع شد و به سمت دره ها و شهرها گسترش یافت. در مواجهه با این مقاومت کمونیست ها با مشکل وحشتناکی مواجه شدند و همانطور که گفته شد آن هم این بود که از حمایت اکثریت برخوردار نبودند.
از طرف دیگر، باید گفت که اگرچه انقلاب ثور مبتنی بر کودتای افسران جوان بود اما افغانستان یک ارتش اجباری داشت با مردانی از هر گوشه کشور که عمدتاً از خانواده های دهقانان کوچک و کشاورزان بودند. این سربازان تابع دستورات بودند اما ازنظر سیاسی متقاعد و پایبند به ایدئولوژی کمونیستی نشده بودند. چنانچه که هیچ قیام شهری و جنگ دهقانی برای زمین وجود نداشت. از این نظر، می توان گفت که انقلاب ثور یک کودتا از بالا به پایین با حمایت اندک روستایی بود. هرچند آنها از حمایت واقعی در شهرها برخوردار بودند. مانند اینکه قبل از به دست گرفتن قدرت توسط داوود در سال 1973 انتخابات برگزار شد، که اکثر افراد وفادار به حزب دموکراتیک خلق اکثر کرسی های کابل را به دست آورده بودند. آنها همچنین در میان دانش آموزام مدارس، دانشجویان دانشگاه ها، کارمندان دولت و در شهرهای بزرگ از حمایت برخوردار بودند اما در یک کشور روستایی این کافی نبود. درنتیجه، در مواجهه با موعظه های آتشین و قیام های روستایی علیه اقدامات دولت، دولت جدید کمونیستی فقط می توانست سربازان را برای دستگیری مردم بفرستند. درواقع، رژیم جدید حزب دموکراتیک خلق، متفرق و بی ثبات، بت مقاومت فرهنگی شدید رهبران محافظه کار و مذهبی در بسیاری از مناطق روستایی مواجه شد.
در نهایت، شورش علیه رژیم جدید تشدید شد و در سال 1979 اتحاد جماهیر شوروی برای حمایت از انقلاب و دولت شکست خورده به افغانستان حمله و رهبر جدیدی از حزب پرچم یعنی ببرک کارمل را به قدرت رساند اما این اقدام برای شورشی که گسترده شده بود، پاسخگو نبود. چراکه شورشیان شامل افسران و سربازان سابق ارتش افغانستان، اعضای گروه های اسلام گرای تبعیدی در پاکستان و ایران و شبه نظامیان بسیاری از گروه های سیاسی ناراضی دیگر بودند. این احزاب مختلف که تحت یک موضوع مشترک یعنی دفاع از ارزش های اسلامی و افغانی در برابر اشغال و ایدئولوژی شرق متحد شدند و از حمایت گسترده ای در داخل و خارج از افغانستان برخوردار بودند. آنها به مجاهدین و نبردشان به جهاد معروف شد. این گروه ها نیروهای شوروی و ارتش افغانستان را درگیر یک جنگ چریکی کرده بودند. به طوری که در بهار 1980 تظاهرات شبانه در شهر غربی هرات آغاز شد، به سرعت به قندهار در جنوب و سپس به کابل گسترش یافت. کارمندان دولت در کابل، یکی از قوی ترین پایگاه های کمونیستی، علیه اشغال روسیه دست به اعتصاب زدند. شاگردان دبیرستان دخترانه کابل که همیشه از طرفداران سرسخت آزادی زنان و کمونیست ها بودند در صحن جمع شدند و فریاد زدند که مردان افغانستان علیه مهاجم قیام کنند.
اما باید گفت که بین مجاهدین نیز اختلافات بسیار شدید نیز وجود داشت. چنانچه که برخی به طور آشکارا با یکدیگر دشمنی می کردند اما این گروه های مجاهدین با حمایت کشورهای مختلف نبرد خود را علیه شوروی و حکومت دست نشانده آن انجام می دادند. در نهایت اتحاد جماهیر شوروی پس از ده سال حضور در افغانستان در )1989( از افغانستان خارج شد و نیروهای مجاهدین وارد کابل شدند. اما حکومت کمونیستی دکتر نجیب به کار خود در میانه تداوم جنگ ادامه داد. به طوری که با وجود عقب نشینی شوروی نبردهای بین مجاهدین و نیروهای دولتی در سال های 1989 و 1991 ادامه یافت. این نبردها که خونین و با تلفات بسیاری همراه بود در نهایت به پیروزی مجاهدین در 8 ثور/اردیبهشت 1371 ختم شد. چنانچه که این روز در تقویم افغانستان به نام «پیروزی جهاد مردم افغانستان» یاد می شود و جشن گرفته می شود. پیروزی که پیامدهای جز جنگ و ویرانی چیز دیگری را در پی نداشت.
با سقوط آخرین دولت کمونیستی به رهبری دکتر نجیب الله نیروهای مجاهدین پس از ورود به کابل، صبغت الله مجددی از رهبران جهادی را به عنوان رئیس اداره موقت و برای دو ماه انتخاب کردند. پس از او برهان الدین ربانی، روحانی تاجیک تبار و رهبر حزب جمعیت اسلامی از گروه های برجتسته مجاهدین قدرت را به دست گرفت. اما تداوم کنترل قدرت به دست ربانی که مخالفت های بسیاری را برانگیخت منجر به آغاز فصل تازه ای از درگیری ها در افغانستان شروع شد و جنگ های داخلی را در افغانستان رقم زد.
اما باید گفت که انقلاب هشتم ثور/اردیبهشت1371 پیامد مستقیم کودتای هفتم ثور/اردیبهشت 1357 بود که چیزی جز جنگ، ویرانی، اشغال را برای افغانستان در پی نداشت.